نام پیرپائولو پازولینی در ایران به مقولهی سینما گره خورده است؛ سینمایی شاعرانه و کاملاً نوآورانه که خیلی زود از خط مرسوم سینمای روشنفکری ایتالیا فاصله گرفت و سبکی تازه و ماندگار نمایاند. پازولینی رمانهای چشمگیر و بسیار ستایششدهای هم نوشته است که هم جوایزی نصیبشان شده و هم توجه گستردهی خوانندگان و نیز منتقدان را جلب کرده است. مقالات سیاسیاجتماعی او و بحثهای تخصصیاش در زمینهی زبانشناسی نیز اهمیت بسیار دارد. اما پازولینی دقیقاً چه بود؟ فیلمساز، فیلمنامهنویس، نویسنده؟ یا شاعر؟ پازولینی اینها همه بود، اما اگر قرار باشد یک عنوان جامع برای او به کار رود، این عنوان بیگفتوگو «شاعر» است. پازولینی نخستین دفتر شعر شناختهشدهاش را حدود پانزده سال قبل از ساختن نخستین فیلمش منتشر کرد، از کودکی شعر میسرود و خودش همیشه اصرار داشت او را شاعر بنامند. او شاعری صاحبسبک بود که نوآوریهای حیرتانگیزی در شعر معاصر جهان کرد. بسیاری او را از مهمترین شاعران نیمهی دوم قرن بیستم و بیتردید مهمترین شاعر نیمهی دوم قرن بیستم ایتالیا مینامند. بیش از سه هزار صفحه شعری که از او باقی مانده مؤید این نکته است و آلبرتو موراویا در مراسم خاکسپاری او گفته است هر قرن دو سه شاعر بیشتر به خودش نمیبیند و پازولینی را یکی از شاعران قرنش نامیده است. تمهای معصومیت، اصالت انسانی و زندگی انسان معمولی که در فیلمهای او به چشم میخورد ریشه در اشعار کمنظیرش دارد و اشعار او اثری گسترده در شاعران پس از او، خاصه در ایتالیا، گذاشته است، چنان که هیچکس در ایتالیا او را فیلمسازی نمیپندارد که شعر هم گفته؛ او شاعری است که فیلم هم ساخته، رمان هم نوشته و مقالات تخصصی مختلف هم در زمینههای متنوع از او باقی مانده است. پازولینی به معنای دقیق کلمه شاعر بود. آنچه در این مجموعه آمده است و شامل برجستهترین شاهکارهای او از جمله «خاکستر گرامشی»، «بقای بیامید»، «کشف مارکس»، «کوهستان آپننینو» و... میشود، گزیدهای جامع است از دفترهای مختلف اشعارش از آغاز کار تا پایان عمر کوتاهش که به شکلی بیشرمانه به قتل رسید. شاعری که زندگیاش زیر چرخ فرسایندهی دادگاههای فراوان، مطبوعات افراطی، نهادهای تجاری شبهفرهنگی و واپسگرایان سیاسی و زدوبندگرایان گذشته بود، زیر چرخهای اتوموبیل شخصیاش جان باخت و بارها او را زیر گرفتند تا نهفقط جانش را بستانند بلکه چهرهاش را هم از بین ببرند، اما چهرهی پازولینی باقی ماند و باقی خواهد ماند. ـ مثل گربهایام که زنده سوزانده باشندش به چرخهای تراکتور زیر کرده باشندش پسربچهها از درخت انجیر آویخته باشندش شش از هفت جانش اما باقی مانده باشد میگویند پازولینی بارها در اشعارش صحنهی قتلش را پیشبینی کرده است. این چهار خط که از یکی از نوآورانهترین اشعار او به نام «بقای بیامید» است، پیشبینی مرگ او نیست؛ گویی از جنس واقعیت است و مستندگونه، جملاتی از جنس توصیف، در قیاس با زندگی پرفرازونشیبش، در وصف زندگی او که عمری تنها زندگی کرد و تنها مرد، او که حقیقتاً یکتنه در شعر، ادبیات داستانی، سینما و تفکر انتقادی سبکهایی بکر و تازه آورد و در آثارش همزمان ذکر سنت و سنتشکنی میکرد، او که افسانه و حماسه را در زندگی مردم عادی جست و به جرم آزاداندیشی آماج حملات همهی احزاب زمانش بود، او که لحظهای خودش را به جریان روزگار نسپرد و همواره تا آستانهی دردناکی اندیشید و باز اندیشید و چنان سرنوشتی برای چنین کسی البته دور از ذهن نیست. شاید گذشته از نوآوریهای بیمانند پازولینی، مهمترین خصوصیت آثارش این باشد که هرگز در هیچکدام از کفههای «هنر» و «اندیشه»ی ترازوی آثارش کم نگذاشت. این مجموعه فرصت مناسبی است تا خوانندهی ایرانی، هرچند با تأخیر فراوان، با یکی از برجستهترین شاعران زمانهاش آشنا شود و زمینهی ملموسی فراهم میآورد تا گذشته از شعرش سایر هنرها و آثار او را نیز بهخوبی بشناسد و درک کند. امید من این است که این مجموعه نیاز علاقهمندانی را تأمین کند که همچون خود من سالها در پی یافتن مجموعهای کامل از اشعار پازولینی ِشاعر بودهاند. مقدمهی کتاب امکان شناخت مولفههای مختلف زندگی و کار شاعر را فراهم میکند و یادداشتهای انتهای کتاب ابهامهایی را که شاید ارجاعات مختلف شاعر در ذهن خواننده ایجاد کند، برطرف میکند. بعضی از اشعار او را در پیوندهای زیر میتوانید بخوانید: بخشی از شعر خاکستر گرامشی بخشی از شعر موهبات مریلین دزدان
|