پیام شما ارسال شد.
بازگشت

کنگره‌ی ادبیات

سزار آیرا



  1. قصه‌های کوتاه و خارق‌العاده (خورخه لوئیس بورخس، آدولفو بیوی کاسارس)
  2. گفت‌وگوها (سزار آیرا)
  3. شام (سزار آیرا)
  4. حلبی‌آباد (سزار آیرا)
  5. وقت سکوت (لوییس مارتین‌سانتوس)
  6. فرزندخوانده (خوآن خوسه سائر)
  7. کنگره‌ی ادبیات (سزار آیرا)
  8. جنایات نامحسوس (گی‌یرمو مارتینس)
  9. زندگی خصوصی درختان (آله‌خاندرو سامبرا)
  10. تعقیب (آله‌خو کارپانتیه)
  11. خویشاوندی با خورشید و باران (پیرپائولو پازولینی)
  12. دشمن (جی. ام. کوتسی)
  13. شبانه‌ی شیلی (روبرتو بولانیو)
  14. بهترین داستان‌های آلیس مانرو (آلیس مانرو)
  15. راه‌های برگشتن به خانه (آله‌خاندرو سامبرا)
  16. صدای افتادن اشیا (خوآن گابریل واسکس)
  17. رد ِگم (آله‌خو کارپانتیه)
کنگره‌ی ادبیات

از جمله‌ی خصوصیات مهم آثار داستانی سزار آیرا لایه‌بندی روایت است. آیرا اغلب زبانی ساده می‌آورد، جمله‌های طولانی نمی‌بندد، چنان که خودش در مصاحبه‌ای گفته است، به پیروی از ادبیات کلاسیک، روایت را به زمان گذشته می‌آورد و اعتقاد دارد روایت زمان حال نتیجه‌ی پدیده‌های دوران ما از قبیل اینترنت و ابزارهای رسانه‌ای است و راوی را بی‌سبب از روایت پیش می‌اندازد، چنان که در همین کتاب «کنگره‌ی ادبیات» از زبان راوی می‌گوید، از بینامتنیت (به صورت رایج) دوری می‌جوید، به ندرت داستان‌هایش از صد صفحه فراتر می‌رود و شماری فنون دیگر به کار می‌گیرد تا «روبنا»ی روایت داستانی‌اش را تا جایی ساده کند که ممکن، به‌هنجار و مفید باشد. اما «زیربنا»ی این نمای ساده را ساختار خلاقانه، هوشمندانه، معنادار و نوآورانه‌ای از تکنیک‌های مفهومی و فرمی (فرم ترکیبی) شکل می‌دهد که خاصه‌ی سبک و آثار اوست. «کنگره‌ی ادبیات» از بهترین نمونه‌های سبک داستانی سزار آیرا است و این ترکیب رویه و اندرونه و به‌ویژه لایه‌بندی را به شیوه‌ای بس خلاقانه در آن آورده است. داستان «کنگره‌ی ادبیات» از زبان راوی اول‌شخص و با «حس‌وحالی» رئالیستی روایت می‌شود اما پر است از رخدادهای خیالی که از نخستین فصل کتاب درمی‌گیرد. این «تضاد» ساختاری فرم و مفهوم از جمله‌ی ابزارهای آیرا است تا لایه‌بندی داستان را روشن‌تر و محکم‌تر کند بی‌آن‌که، چنان که در بعضی آثار به‌ظاهر تمثیلی اما کم‌عمق می‌بینیم، برای خواننده نشانه‌گذاری‌های لغو بکند و تمثیل را معمایی بگرداند که به جای ارزش ادبیْ کیف ریاضی‌فیزیک‌گونه داشته باشد. در عینی که نام رمان، محل رخ دادن روایت و بعضی اتفاقات، بحران اقتصادی در فروش آثار ادبی، نام‌ها و حتا شغل رسمی راوی (نویسنده و مترجم است و در ضمن یادمان نرود در لایه‌ی دیگر داستان می‌بینیم «دانشمند دیوانه» و دانش‌پژوهی تجربه‌گرا است) همه یادآور موضوع کنگره‌ی ادبیات است، آن‌چه برای راوی (که همچون نویسنده «سزار» نام دارد) اهمیت دارد تاگ‌سازی، یادآوری روابط عاشقانه‌اش، رابطه‌اش با همسرش، دوره‌ای است که به داروهای آرام‌بخش اعتیاد داشته و سایر نمودهای زندگی شخصی‌اش است. پس خواننده از ابتدا با این دو لایه، یکی تاگ‌سازی و قصد راوی تا با ساختن ارتش انسان‌های تاگ‌سازی‌شده جهان را فتح کند و دیگری کنگره‌ی ادبیات، مواجه می‌شود. آیرا به صورتی بسیار هوشمندانه موضوعاتی در این دو لایه بیان می‌کند تا هر لایه مکمل دیگری باشد و با بهره گرفتن از این تکنیک، تصویری روشن‌فکرانه، خلاقانه و کاملاً معنادار از فضای رسانه‌ای، رابطه‌ی میان اشخاص مشهور (در لایه‌ی اول نویسندگان بزرگی از قبیل فردی که راوی قصد دارد سلول او را تاگ‌سازی کند و در لایه‌ی دوم خود او) و طرفداران‌شان (در لایه‌ی اول حاضران در کنگره‌ی ادبیات و در لایه‌ی دوم ارتش انسان‌های تاگ‌سازی‌شده‌ای که راوی درباره‌شان می‌گوید «اما من می‌دانستم تاگ این‌طور است: یکی‌شان با همه‌شان برابر است.»)، رابطه‌ی فرد و اجتماع، پیوند میان زمینه‌های خصوصی و عمومی افراد، اسباب شکل‌گیری شخصیت فرد و بعضی خصوصیات دیگر زندگی در دوران امروز، در قالبی کاملاً محصور در حیطه‌ی ادبیات و حتا با حفظ بعضی خصوصیات ادبیات کلاسیک، می‌گستراند.
روبرتو بولانیو درباره‌ی سزار آیرا نوشته است:
«... به من گفته‌اند آیرا دست‌کم سالی دو کتاب می‌‌نویسد و بعضی‌شان را یک بنگاه نشر کوچک آرژانتینی به‌نام بئاتریس ویتربو منتشر می‌کند که نامش را از شخصیت داستان «الف» نوشته‌ی بورخس گرفته است. آدم درمانده می‌شود چون وقتی خواندن کتابی را از آیرا شروع می‌کند دیگر نمی‌تواند زمینش بگذارد. به‌نظر می‌رسد رمان‌های او نظریه‌های گومبروویچ را برآورده می‌کند، با این فرق، فرقی اساسی، که گومبروویچ سالار صومعه‌ی تخیلات تجملی بود اما آیرا راهبه یا نوآموزی از میان کرملی‌های پابرهنه‌ی ادبیات است. گاهی آیرا روسل را به یاد مخاطب می‌آورد (روسلی که در حمام خون به‌زانو افتاده باشد).
آیرا آدم عجیبی است، اما به‌هرحال یکی از چهار نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان برتر دوران ماست.»

بخشی از متن کتاب «کنگره‌ی ادبیات»:

... سپیده‌ی صبح همه‌چیز، انگار از یک قطره‌ی آب، از واقعیتش بیرون آمد. جزیی‌ترین چیزها به واقعیت عمیق آذین بسته شد و مرا به لرزشی دردناک انداخت. یک دسته علف، سنگِ سنگ‌فرش، یک تکه لباس... همه‌چیز نرم و متراکم بود. در میدان بولیوار بودیم که مثل جنگل شاداب و پرشاخ‌وبرگ بود. آسمان آبی بود و حتا یک تکه ابر، ستاره یا هواپیما دیده نمی‌شد، انگار از همه‌چیز تهی شده باشد. احتمالاً خورشید از پشت کوه‌ها بیرون زده بود اما هنوز پرتوش حتا بر بلندترین قله‌ی غربی هم نیفتاده بود. نور شدت می‌گرفت و بدن‌ها سایه نداشت. تاریکی و نور لایه‌لایه شناور بود. پرنده‌ها نمی‌خواندند، حشرات لابد خواب بودند، درخت‌ها به درختان نقاشی می‌مانست و صدایی از آن‌ها درنمی‌آمد. واقعیت پیش پای من متولد می‌شد، مثل کانی‌ای که اتم به اتم متولد شود.
غرابتی که همه‌چیز را درخشان می‌نمایاند از خود من می‌آمد. دنیا از حیرانیِ بی‌انتهای من بیرون می‌آمد.
از خودم پرسیدم «آیا من ظرفیت عشق دارم؟ آیا در واقعیت می‌توانم مثل سریال‌های آبکی تله‌ویزیون به‌راستی عاشق شوم؟» این سؤال ورای محدوده‌ی فکر بود. عشق؟ من، عشق؟ من، مرد تفکر، ذکاوت‌شناس خبره؟ آیا لازم نیست اتفاقی بیفتد تا این امکان فراهم بیاید؟ نشانه‌ای کیهانی رخ دهد، اتفاقی که مسیر رخدادها را وارونه کند، چیزی از جنس کسوف...؟ در چند سانتی‌متری کفشم اتمی دیگر در فروغ شفافیت متبلور می‌شد و باز نوبت به بعدی می‌رسید... کاش می‌توانستم به همین سادگی عاشق شوم، بی‌این‌که دنیا زیرورو شود، یگانه چیزی که واقعیت را واقعی می‌کرد مجاورت بود: اشیا کنار اشیا، به‌خط یا در صفحه... نه، ممکن نبود، نمی‌توانستم بپذیرم. ضمناً... تلپ! اتم دیگری از هوا جلو صورتم در مارپیچ بی‌بدیل احتراق افتاد. اگر می‌شد همه‌ی شروط را به یک شرط تقلیل داد، آن شرط این است: آدم و حوا واقعی بودند.»