یادداشت کوتاهی است نوشتهی میچیکو کاکوتانی که به پیشنهاد دوستان در روزنامهی آرمان ترجمه کردم، دربارهی کتاب دشمن، نوشتهی کوتسی. نویسندهی یادداشت، که منتقد باتجربهای است، این یادداشت را تقریباً بلافاصله پس از انتشار کتاب دشمن نوشته است، بعضی جنبههای عمومی کتاب را به منظور معرفی کتاب به صورت کلی آورده است و البته، به سبب تازگی کتاب در زمانی که این یادداشت را نوشته، به بعضی جنبههای درونیتر کتاب نپرداخته است. شاید، شاید، متوجه گرایش انتقادی کوتسی در کتاب دشمن، سوای آنچه به ادبیات ربط پیدا میکند، نشده باشد، یا نخواسته باشد در آن باب وارد شود تا ساختار یادداشتش آشفته نشود. با این حال، کتاب را به روشی ساده و ملموس و طبق اسلوبهای صحیح معرفی میکند و خواندنش برای خوانندهای که بخواهد با چندوچون این کتاب آشنا شود مفید میافتد. این یادداشت روز چهارشنبه، بیست وچهارم شهریور ماه ۱۳۹۵، در روزنامهی آرمان منتشر شد. عنوان «زبان و حقیقت در دشمن، نوشتهی کوتسی» را من گذاشتهام و از نویسندهی یادداشت نیست. ما اغلب دستکم با طرح کلی داستان رابینسن کروزو که دانیل دفو آن را در سال ۱۷۱۹ نوشت، آشناییم؛ رابینسن کروزو، بیاعتنا به خواستهی خانوادهاش که مشغول کسبوکاری شود و زندگی آرامی برای خودش مهیا کند، راه اقیانوس را در پیش میگیرد. طی یکی از سفرهایش، کشتیاش در آبهای حوالی آمریکای جنوبی سانحه میبیند. او که تنها کسی است که از حادثه جان به در برده، خود را به جزیرهای میرساند و بر آن میشود تا به بهترین وجه ممکن بر مصیبتی که گریبانگیرش شده فایق بیاید. بلمی میسازد، مواد خوراکی، اسلحه، البسه و ابزارهایی از کشتیشکسته برمیدارد و به جزیره میبرد، با چیزهایی که در اختیار دارد برای خودش پناهگاهی میسازد و باغی میکارد. وقتش را به خواندن انجیل میگذراند، خاطرات روزانهاش را مینویسد و خدا را شکر میگوید که اسباب نجات یافتنش را فراهم آورده است. یکبار با آدمخواران درگیر میشود، مردی را که دربند کردهاند نجات میدهد و او را جمعه مینامد. کروزو عاقبت به همراه جمعه نجات پیدا میکند، ماجراهایی دیگر از سر میگذراند و سرانجام به وطنش انگلستان میرود. اما جی. ام. کوتسی، رماننویس اهل آفریقای جنوبی، در «دشمن» نسخهی متفاوتی از داستان رابینسن کروزو بازگو میکند؛ نسخهای که در آن، در عین تخریب و خلق دوبارهی قصهی مشهور دفو، بر پروسهی داستانسرایی و رابطهی میان واقعیت و هنر تأکید میکند. چنان که آقای کوتسی، یا در واقع قهرمان داستانش، زنی به نام سوزان بارتن، تعریف میکند، رابینسن کروزو در حقیقت شخصیتی ملالانگیز است: مردی ترشرو که نقشی فرعی در درامای جان به در بردن و فرار خود سوزان بارتن دارد. چنان که برمیآید سوزان سالها قبل از وقوع داستان به قصد یافتن دختر گمشدهاش از کشورش خارج شده است. پس از گذراندن دو سال در برزیل به امید یافتن دخترش، سوار یک کشتی باری میشود که به سوی لیسبن میرود. در کشتی شورش درمیگیرد و سوزان را به همراه جسد ناخدای کشتی در قایقی به دریا میسپارند. خوشبختانه امواج سوزان را به ساحل جزیرهای میبرد و در این جزیره مردی به نام رابینسن کروزو و نوکر جاننثارش جمعه او را نزد خودشان میبرند. ظاهراً جمعه گنگ است، کروزو میگوید بردهداری که پیشتر صاحبش بوده زبانش را بریده است. خود کروزو مردی است بدخلق و کمحرف که حاضر نیست پیشنهاد سوزان را بپذیرد و چیزهایی از ویرانهی کشتی به جزیره بیاورند، پناهگاه کوچک و بیامکاناتش را آراستهتر کنند و در ضمن اتفاقاتی را که برایش رخ داده است بنویسند تا باقی بماند. سوزان به کروزو میگوید: «وقتی از دوردورها به زندگی نگاه میکنی یواشیواش دیگر چیز خاصی در آن نمیبینی. کشتیشکستهها همه عین هم میشوند و پناهآوردهها به جزایر عین هم، همه آفتابسوخته، تنها، با لباسی از پوست حیواناتی که کشتهاند. چیزی که ماجرای تو را فقط مختص خودت میکند و تو را از ملوانهای کهنی که پای آتش، افسانههای هیولاها و پریهای دریایی را سینهبهسینه نقل میکنند جدا میکند، هزاران کار کوچکی است که شاید امروز بهنظر بیاهمیت باشند.» کروزو به این حرفها بیاعتناست: «هر چه ارزش به یاد ماندن داشته باشد فراموش نکردهام.» ظاهراً همینقدر هم بیعلاقه است که به فکر گریختن از جزیره بیفتد: «شاید بهتر است که او اینجا باشد و من اینجا باشم و تو هم اینجا باشی، گیرم ما جور دیگری فکر کنیم.» در جزیرهی کروزو نه از آدمخواران اثری هست و نه از ماجراجوییهای بزرگ خبری؛ روزهای کشتیشکستگان به روزمرگی یکنواخت بیدار شدن، غذا خوردن و انتظار کشیدن میگذرد. هرچند عاقبت همهشان نجات پیدا میکنند، کروزو حین سفر در کشتی نجاتدهنده میمیرد و سوزان و جمعهی گنگ را باقی میگذارد تا قصهاش را بگویند. سوزان که در خودش استعداد سخنسرایی نمییابد، بر آن میشود تا از قصهگویی کارکشته به نام آقای فو (که جایی دیگری به نام «دانیل دفو، نویسنده» به او اشاره شده) کمک بگیرد و تلاش میکند حقایق داستان کمحادثهاش را در چند نامهای مطرح کند که برای او مینویسد. حین این کار به این فکر میافتد که قصههای مختلفی که کروزو دربارهی خودش برایش گفته تا کجا حقیقت داشته و سرگذشت واقعی جمعه از چه قرار بوده است؛ زبانش را چهگونه بریدهاند؟ آیا کروزو واقعاً در حق او یاری و مهربانی کرده بود؟ و افکاری دیگر از ایندست. در هیچ کجای داستان کاملاً خاطرجمع نمیشویم که روایت سوزان از زندگیاش چهقدر صحت دارد و سوزان نیز لحظهلحظه دستخوش تردیدهای بیشتری دربارهی بهرههایی میشود که آقای فو از زندگیاش برمیدارد. در این میان رابطهی رقابتگونهشان نیز مدام آشکارتر میشود؛ با درگرفتن تنشهای میان سوژه و مؤلف، فرشتهی الهامبخش و نویسنده، آقای فو شخصیتش را آنطور که مشهور شده نمایان میکند. سوزان میگوید میخواهد کتاب آقای فو حقایق را بیان کند، اما آقای فو بیشتر در فکر موضوعاتی از قبیل ضرورت دراما (که علت طرح پرسشهایش دربارهی آدمخواران است)، ساختن تعلیق در روایت و حفظ پیوستگی آن است. آقای کوتسی حین توصیف روابط سوزان با کروزو و ماجراهای دیگری که از سر گذرانده است، از قلمرو روایی و زمینهی فلسفی آشنا برای خوانندگان آثار داستانی پیشینش فراتر میرود. آنطور که در «در قلب کشور» رابطهی پویای میان خیال و واقعیت بررسی میشود، آنطور که در «در انتظار بربرها» پرسشهایی دربارهی تمدن و آنتیتز آن (آزادی بربرگونه) مطرح میشود و آنطور که در «زندگی و زمانهی مایکل ک» مواجههی فردی معصوم را با فشارهای تاریخی به تصویر میکشد. نوشتار این کتاب، همانند دو رمان آخری که ذکرشان رفت، سرراست و دقیق است؛ مناظر را به صورتی افسانهای اما صریح به تصویر میکشد. با اینهمه اینبار نیروهای کارکردی بیش از آنکه تاریخ یا سیاست باشد، هنر و تخیل است؛ چهطور کسی میتواند داستان فردی دیگر را بفهمد و به «زبان» برگرداندش؟ ما چهطور تفسیرهامان را با تفسیرهای دیگران انطباق میدهیم (خاصه در مواردی شبیه وضع جمعه، که گنگ بودنش سبب میشود امکان مخالفت کردنش با تفسیرهای ما منتفی شود)؟ نویسنده چه مسئولیتهایی به موضوع کار و منبع هنرش ممکن است داشته باشد؟ آقای کوتسی این پرسشها را به روشی مطرح میکند مشابه روشی که جان فولز در «مانتیس» به تجربه با آن پرداخت، هرچند بسیار باشکوهتر و کمتر متظاهرانه. سرانجام باید گفت این رمان، که به روشی تا حدی نفسگرایانه به ادبیات و پیامدهای آن میپردازد، از گرایش انتقادی تند و طنین اخلاقی «در انتظار بربرها» و «زندگی و زمانهی مایکل ک» برخوردار نیست و با این حال بیگفتوگو گواهی صریح بر ذکاوت، قدرت تخیل و مهارت نویسندهاش است. * برگردان نقلقولهای نویسندهی مقاله از کتاب دشمن از دشمن؛ جی. ام. کوتسی؛ نشر چشمه؛ چاپ دوم؛ ۱۳۹۴ برداشته شد.
|