ستسوکو هارا از مرز نودوپنجسالگی گذشت و آخرین فیلمی که بازی کرد الان پنجاهوسهساله است. در این پنجاهوسه سال نه در فیلمی بازی کرده و نه حاضر به هرگونه مصاحبه یا چیزی ازایندست شده است. هارا با بازی درخشاناش در نقش اصلی فیلم «ذرهیی حسرت جوانی نمیخورم» (۱۹۴۶) ساختهی کوروساوا استعدادهای خود را نمایان کرد و سپس در مجموعهیی از آثار درخشان سینمای ژاپن از قبیل آثار یاسوجیرو ئوزو و میکیو ناروسه (آخر بهار، حکایتی از توکیو، چاشت، آوای کوهستان و...) بازی کرد و چنان بازی کرد که بسیاری او را بهترین بازیگر زن تاریخ سینمای ژاپن مینامند. ستسوکو هارا حتا در یک فیلم بازاری بازی نکرد، آشکارا تکتک فیلمهایی را که بازی میکرد انتخاب کرده است و هیچ زیر بار این شایعهی مضحک نرفت که تهیهکنندهها و بازیگران ثروتطلب پراکندهاند و خلاصهی مفهوماش میشود «بازیگر نباید شعور داشته باشد». از این لحاظ میشود او را با جانماریا وولونتهی ایتالیایی مقایسه کرد. ستسوکو هارا از دورانی باقی مانده است که شنیدن ترکیب «سینمای ژاپن» مخاطبان سینما را یاد ئوزو، ناروسه، میزوگوچی، کوروساوا، تشیگاهارا و دیگرانی ازایندست میانداخت نه کارتونهای مصرفی انیمه و فیلمهای چسفیلی ژانر وحشت. ستسوکو هارا یادآور دورانی است که ادبیات ژاپنی به معنای آثار ریونوسوکه آکوتاگاوا، کوبو آبه، هیاکن اوچیدا و مولفانی ازایندست بود که جایگاهشان در ادبیات جهان ابدی است، نه نویسندگانی مثل موراکامی که برای خوشآمد خوانندهی میانمایهی غربی و خوانندهی غربزدهی شرقی مینویسد و با اینکه «خود ژاپنی است» با شخصیتهایی که خصوصیات بومی دارند برخورد «اگزوتیک» میکند چنانکه انگار این شخصیتها برای او عجیب، نامتعارف و حتا عقبمانده است، یعنی برخوردی که از آغاز در فیلمهای شبهفاشیستی هالیوود با عربها کردهاند، و شخصیتهای معمولی او، یعنی انسان معمولی ژاپن ِدنیای او، با آبجو و قهوه و موسیقی پاپ و مارکهای مصرفی تجاری و ازخودبیگانگی و مصرفگرایی بازاری، گیجی و سردرگمی سرخوشانه، ولنگاری، اسنوبیسم، ضدیت با تفکر و گم شدن در جریان زندگی آنگونه که نظام موجود میطلبد تعریف میشود. ستسوکو هارا هنوز زنده است و چیزی نمیگوید، اما سکوتاش گفتنی بسیار دارد، بهخصوص برای هنرمندان و فرهنگیان کشورهایی مثل ما که عجالتاً با کله و مستانه در مسیری میروند که در دورهی پایانی فعالیت ستسوکو هارا در ژاپن میرفتند تا در دورنمایی پنجاهساله به بیهنری کنونیشان برسند. تا لبخند دلنشینی که هارا در تمام نقشهایی که بازی کرده بهتناسب با نقش میزند به قیافهی پکر و به قول آقایان «اِمو» بازیگران نقش دختر جوان سینمای امروز ژاپن تبدیل شود. تا کتابی که کارگردان در دستاش میگذاشت گوشی هوشمند شود و محفل دانشجویان و کارمندان و استادان دانشگاه و مهمتر از همه انسانهایی معمولی که تلاش میکنند «انسانگونه» زندگی کنند به پارتی رقص و محفل الکل و دود جوانانی که شباهت تماموکمال به عروسک کوکی دارند.
|